نتایج جستجو برای عبارت :

تابستون - قسمت ۲ (یکسال بعد)

امروز کولر روشن شد و وسط بهار، تابستون اومد تو خونه. 
سیزده سالمه. تابستون خیلی گرمیه بیرجند.تازه از کتابخونه برگشتیم. روی تخت دراز کشیدیم بستنی میخوریم و کتاب میخونیم. بوی خاک و نم کولر آبی مشاممون رو پر میکنه. معنای تابستون همیشه همراه با این بو توی ذهن میمونه.
قبلا از بد بودن تابستون گفتم از حس حالش متنفرم از گرمای هواش از این که هیچ راه فراری برای عرق کردن تو خیابون نیست. اما این دفعه میخوام از تاثیرش تو نوشتن بگم. تابستون مغز آدمو خشک میکنه بدجور خشک جوری که انگار ارتفاعات کلیمانجارو با کویر لوت جاشون عوض شده. هرچی زور میزنی یه چیز به داستان اضافه کنی یا حداقل شاخ و بال بهش بدی پیشرفت که نمی کنی اون چیزی که یادت بودم از یادت میره.
القصه تابستون برای من بیشتر از این که فصل کار باشه فصل زنده موندنه.
 
گرشا رضایی تابستون
دانلود آهنگ جدید گرشا رضایی به نام تابستون
Garsha Rezaei - Tabestoon
+ متن ترانه تابستون از گرشا رضایی
تابستون که میادش با چه حالی / میبینی یهو تو راه شمالی
تابستون یه سفر با شب و جادست / تابستون مثه دستات فوق العادست
 

ادامه مطلب
سلام علیکم
به اولین روز از فصل تابستون امسال خوش اومدید...
از امروز رسماً تابستون شروع میشه(لبخند)
اون موقع ها که مدرسه می رفتیم، به محض اینکه تابستون شروع می شد کیف دنیا را می کردیم...حالا انگار قراره چه اتفاقی بیفته(لبخند)
و البته تلویزیون هم این اشتیاق را تشدید می کرد...
ببنید لطفا
ادامه مطلب
دلم میخواد برم یه جای دور تنها باشم واسه چند روز انگار به ارامشی نیاز دارم که گم کردم کاش توانشو داشتم که برم کاش جراتشو داشتم تابستون
کسل کننده ای دارم اینکه تا چشمامو باز میکنم یادم میاد ادما چقدر میتونن
خودخواه باشن عصبیم میکنه حالا اینا به کنار خیلی وقته دچار این مشکلات
هستم کاش میتونستم یه کار کنم  تا از دست این تابستون کسل کننده خلاص بشم
کسی پیشنهاد واسم داره واسه رهایی از تابستون کسل کننده ؟؟؟؟؟؟؟
سلام!
بالاخره کنکور تموم شد و میشه گفت تابستون نهایتا شروع شده(چرا ۳ روز بعد کنکور اینو گفتم؟ خب چون تا الان دسترسی به اینترنت نداشتمP:) , من که خودم حدود ۳ سال تابستون نداشتم یادم رفته بود تعطیلات تابستونی چجورین و این چندروزه کلا داشتم داخل گوشیم داستان میخوندم تا اینکه گوشیم رو ازم گرفتن, الانم مشغول موسیقی و تفکرات فلسفی و ورزش و گردش و رمان و برنامه نویسی و بازی و ...م, خلاصه خیلی خوشحالم که زنده م!
تو این روزا چیکار میکنی؟ زندگی بر وفق مراد
تابستون قشنگم خوش اومدی.
دلم میخواست با یک دنیا عشق به استقبالت بیام!
ولی ببخش که یه مقدار خسته و بی حوصله بودم...ولی این دلیل نمیشه دوستت نداشته باشم!
دلم میخواد تمام روزاتو به رنگ سبز و صورتی نقاشی کنم...به رنگ بستنی قیفی هایی ک فقط تو میدونی چقدر میچسبه!به رنگ هوای صبح وقتی پنجره رو نیمه باز میزارم و تو رو نفس میکشم!
دلم میخواد تمام روزاتو جشن بگیرم و از کنار تو بودن لذت ببرم :)
تابستون قشنگم!موافق زندگی کردن هستی؟ :)

+تابستون قشنگی داشته باشید
بعد از یک سواری بیش از یک ساعته با مترو به محل سرویس دانشگاه رسیدم برای فرار از گرمای هوا سریع خود را به اتوبوس سرویس دانشگاه رساندم بلکم به زودی حرکت کند...زمانی که وارد اتوبوس شدم به حالت خسته خودم را به روی صندلی انداختم و وقتی خوب جاگیر شدم متوجه نگاهی از کنار شدم...سرم را که برگرداندم دیدم دختری از صندلی های ردیف کناری دارد به من نگاه میکند.بعد از ادامه دارشدن این نگاه به او نگاهی کردم...کمی تعجب همراه با شعف در نگاهش دیدم...مشخص بود که کار ا
انقدر تابستون زود و شلوغ پلوغ گذشت که میشه گفت اصلا تابستون نبود.
از اولش و امتحانا و ماه رمضون. بعد از اون تا 9 مرداد پروژه. عمل مامانبزرگ و دختردایی جدید. سفر آدمای مختلف به تهران و میزبان و تورلیدر بودن من. بدبختیای خاص خوابگاه. سمینار و صب تا شب کتابخونه رفتن. خونه و رنگ و بنایی. الانم که انتخاب واحده و از شنبه بعد هم کلاسا :|
دهم مرداد روزیه کهایرانیان باستان جشن چله ی تابستون میگرفتنبعد از رد شدن چله یتابستون هوا شروعبه خنک شدن میکنه...چله تابستونتون مبارک!پ.ن: ما نیز هنوز چله نشین سردی دهم مرداد چند سال پیشیم. هنوز چشم انتظار و هنوز دوست‌دارش...
پ.ن2: این مطلب رو پارسال گویا نوشته بودم، نمیدونم چرا تا امسال منتشر نشد.
بوی کولر که بهم میخوره دلشوره میگیرم
فکر میکنم باید با کسی حرف بزنم که نیست
فکر میکنم شبهای تابستون رو باید عاشق میبودم و نیستم
شاید یه روزی اینطوری بوده و حالا داره یادم میاد

#همین
پ.ن: شبهای تابستون_پشه بند روی پشت بوم_قرارهای شبانه_خنده های یواشکی
اینجا ننوشتم که نیمه دوم تابستون کلا حال و هوای استخر داشت واسم؟ و چقدر هم خوب بود، منهای استرس‌های شیرجه میخی البته! بار اخر که قمقمه ها رو از چهار یا پنج‌تا به دوتا کاهش دادم، دیرتر اومدم بالا موقع شیرجه و بعد هم دیگه نپریدم. هرچند شیرجه معمولی زدم بازم. اما باز تمرین خواهم کرد قطعا.
 
الانم یه دوش گرفتم میخوام تو آرامش ظهر کتابم رو تموم کنم. 
یعنی بهار اینجا کلا دو‌هفته طول می کشه.اصلا بهار فصل نیست که.همون تابستون که عمل زیبایی انجام داده.یعنی نقطه ای از ایرانم که تو تابستون از آفتاب سیاه می شم و تو زمستون از سرما و سوز.باید کم کم اسم اینجا رو بذارم کلبه عمو تم ! چی ؟! بوی نژاد پرستی میاد ؟! حقیقتا این بهار و‌تابستون فقط یکم میوه دارن که اونم گرون هستند.حالا این هو هو‌ کولر به کنار.روشن میکنی سرد می   شه.خاموشم کنی خیسِ عرقی. بیشتر از زمستون سرما میخوری ولی پرتغالم نیست لامصب.سیگا
معلوم نیست این ترم چی بشه، دقیقا بین زمین و آسمون گیر کردیم، نمیدونیم بخونیم، نخونیم، چی بخونیم، و... 
ولی اصلا دوست ندارم حذف ترم کنم و یه ترم عقب بیافتم:(
پیام معاون آموزشی رو که خوندم گفته بود تابستون کلاس داریم. خب اینم از این. تابستون پر... 
بگذریم
فعلا سعی می کنم زندگی را زندگی کنم. 
صدای جیک جیک گنجشک ها از پشت پنجره میاد تو اتاقم. همراه با صدای باد. اونقدر به این صداها عادت کرده بودم که هیچ وقت نمی شنیدمشون. عادت چه می کنه با آدم. 
اینروزا انقد مهمون خوب داشتیم و مهمونی رفتیم و تولد گرفتیم و ولادت های قشنگ پشت سرگذاشتیم و پارک رفتیم و گشت و گذار کردیم و باغ رفتیم و میوه خوردیم و چیدیم و خرید کردیم و اتفاقای خوب پشت سر گذاشتیم که دلم نمیخواد تابستون تموم بشه... انگاری تولد امام رضا همیشه برکت داره؛ از یه ماه قبلش تا یه ماه بعدش...
درود ...
 
می خوام تو این مطلب راجع به اینکه من چجوری شبکه رو شروع کردم بنویسم :)
 
من تا قبل از ورودم به دانشگاه کلا با مبحثی به عنوان شبکه هیچ اشنایی نداشتم. کلا یه دید کور نسبت به اینکه چی هست این قسمت از کامپیوتر.
تابستون 97 یه دوره تکنسین فنی شرکت کردم ، بحث اصلی دوره راجب عیب یابی کلی کامپیوتر و به میزان خیلی کمی شبکه. تو طول دوره کم کم به
قسمت های فنی و بحث های مزتبط با شبکه علاقه مند شدم ، تا اینکه تابستون سال بعد یعنی سال 98 تو یه شرکت کامپیوتر
از سفر یزدِ تابستون‌م ننوشتم تا نتیجه‌ی کنکور بچه‌ها قطعی بشه. همین الآن به‌م خبر دادن که نتیجۀ نهاییِ تاثیر مدال‌شون رو پیامک کردن براشون. هوووف... واقعن این مدت یه قسمت بزرگی از ذهن‌م درگیر بود. خداروشکر همه‌شون چیزی رو که می‌خواستن قبول شدن. مکانیک و هوافضا و فیزیک و علوم‌کامیپوترِ شریف و پزشکیِ شهید بهشتی. همین الآن به دونه‌دونه‌شون زنگ زدم و تبریک گفتم و یه‌کم با هم گپ زدیم. جمع‌مون دوباره تا چند روزِ دیگه جمع می‌شه. مصطفا و
نمی‌دونم چرا اما اصولا تابستونا برای من شروع یه فصل جدید از زندگیم‌ه.
حتی ربطی هم به این نداره که آدما توی تابستون انگیزه تغییر پیدا می‌کنن.
واسه من معمولا محیط توی این مسئله دخیل‌ه؛ آدمایی که می‌بینم و باهاشون
برخورد دارم، اتفاقایی که میوفته و... این بین گاهی هم خودم انگیزشو پیدا
می‌کنم. احتمالا چون از اون وضعیت بخصوص خسته میشم و تصمیم می‌گیرم تغییرش
بدم. اما امسال می‌تونم بگم ۸۰ درصد این تغییرات صرفا بخاطر خودم بوده و نه
تاثیر فرد د
تابستون واقعا شروع شد. گفتم اولین پست تیر ماهو بزارم 
با اینکه چندسالی هست تابستونو فصلی برای رسیدن به پاییز می بینم و به خاطر همین بهش احترام میزارم!
.
.
در حال حاضر تنها خواسته م از زندگی اینه که بهتر بشی و به زندگی عادیت برگردی آخه تو خودت زندگی
.
.
یه چیزایی تو فکرمه که توی هیچ کدوم اون قدری متبحر نیستم 
دوست دارم توی این چند ماه تابستون بهشون مسلط تر بشم 
تابستون برای من واسه شروع هیچ کاری مناسب نیست 
.
.
البته خواهر گلم با شما نبودم ... شما شر
ترم تابستون کرمانشاه بودم.
برگشتم خونه. حدود بیست روز مونده بود به زمان اردو جهادی تابستون. امسال گلستان آق قلا بود.
مطرح کردم با بابا و اینا که برم یا نه؟
پدرم گفتن: من خودم اردو جهادی هستم!
بنده خدا راست می گفتند. برا ایام مهر تو مغازشون کمک نیاز داشتند. منم گفتم چشم. هستم کمک شما.
 
حقیقتش خودم انتظار این پاسخ رو داشتم از مون وقت که کرمانشاه بودم. واسه همین به مسئول فرهنگی این اردو جهادی تابستون گفته بودم که اگه کاری برای قبل اردو هست بگو من ا
+تابستون
گرمای هوای تابستون امسال فکر میکنم  بیش از  هر زمان دیگه اس اونقدری که محاله دم ظهر و بعدظهر ها برم بیرون ،   ولی با وجود گرمای عجیب و خیلی شدید  اینروزا ، طعم خنک و یخ بستنی ،عطر مست کننده بهار نارنج و شربت گل سرخ،خِرچ خرچ کردن یخ نوشابه ای زیر دندون، آب دوغ خیار عزیز جون با عطر خوش نعناع و گل سرخ ، لباس های رنگی رنگی   و نخی خنک،خوابیدن زیر کولر با موی خیس، راه رفتن تو مسیر رودخونه که آبش خنکِ،روزای بلند  و طولانی  هر روز   ، و  یه ع
از مزایای زندگی تو ایران می تونم به پاهای سفیدم دستهای تیره ام صورت زردم و شکم سبزه ام اشاره کنم. امروز یه برگه پیدا کردم که تابستون رو چجوری بترکونم! پرانتز باز، تابستون ما رو ترکوند،پرانتز بسته. اول از همه نوشته بود اپیلاسیون و لیزر موهای زائد!یکی از پشمام پوزخند زنان زد رو شونه ام و گفت:حاجی لباس بیشتر بپوش لرز کردیم! اوس کریم چیه فایدشون ناموسا؟ حتی رتبه کنکورم باعث ریزششون نشد
عنوان مطلب لقبیه که داداشم بهم داده بود تو سال کنکور.الان حجم
اتاقم حسابی سرد شده
هر چی تابستون خنکی داشتیم تو این خونه
احتمالا از سرما یخ بزنیم زمستون
مامان که دیگه حسابی سرمایی هست و حتی تابستون به زور کولر رو روشن می کردم
شب ها ی بلوز آستین بلند می پوشم و تا صبح پتو رو تا زیر گلوم می کشم بالا
صبح ها با ی گلو درد خفیف بیدار میشم و کم کم خوب میشم
در این حد خونه سرد شده که میخوایم شوفاژ ها رو روشن کنیم
ادامه مطلب
کنکوریا ، پشت کنکوریا !! لطفا لطفا لطفا تابستون رو از دست ندین !! متاسفانه خیلی دیر میفهمین چقدررر تابستون مطالعه داشتن میتونست کلی تو پیشرفتتون تاثیر داشته باشه !! 
کنکور سخت نیس !!✌ واقعا سخت نیست !! اصلا حاضرم قسم بخورم تا بهتون ثابت شه !!
چهارمین کنکور و آخرین کنکورم رو میترررکونم ایشالله .. خیالمم از بابت برنامه راحته راحت هستش .. اونقدری توش مرور داره که آدم کیف میکنه :) به جرئت میتونم بگم من جمله بهترین برنامه هایی هست که یه کنکوری میتونه د
خاطرات اردو جهادی شهریور نود و هشت: (شماره یک)
ترم تابستون کرمانشاه بودم.
برگشتم خونه. حدود بیست روز مونده بود به زمان اردو جهادی تابستون. امسال گلستان آق قلا بود.
مطرح کردم با بابا و اینا که برم یا نه؟
پدرم گفتن: من خودم اردو جهادی هستم!
بنده خدا راست می گفتند. برا ایام مهر تو مغازشون کمک نیاز داشتند. منم گفتم چشم. هستم کمک شما.
 
حقیقتش خودم انتظار این پاسخ رو داشتم از مون وقت که کرمانشاه بودم. واسه همین به مسئول فرهنگی این اردو جهادی تابستون گ
واقعا برای من غیر قابل باوره ، من که تابستون های قبلی کاری جز خواب نداشتم حالا غرق کار هنری شدم 
کار هایی که قرار بود واسه هفته پرورش خلاقیت انجام بدم تا امروز مشغولشونم ..تازه امروز هم قراره برم وسایل مورد نیاز برای ساخت عطر رو بگیرم تا یه عطر دست سازم برای خودم درست کنم..البته اگر توی شهر کوچیک ما داشته باشه 
*با دختر خالم کارت پستال درست کردم که روز بعدش یعنی تولدم بهم هدیه داد.
*به جز برگه هایی که دفعه قبل درست کردم دوتای دیگه هم با سایز A5درس
این روزهای شده تکرار هر روز ...چه خبر شده تو این شهر؟...چرا همه یهو یادشون افتاده یه خانم دکتر تمام وقتی هست که میتونه کیس خوبی برای ازدواج باشه؟...رسم سردرد و تهوع بعد از هر درخواست دیگه داره برام عادی میشه...هر بار باید قبل یا بعدش بالا بیارم...مسخره است...دارم از سردرد میمیرم...قرار بود یه تابستون اروم و پر از شیطونی و جوونی رو بگذرونم تا شروع کلاسا و حالا دقیقا برعکس شده...هر روز یه استرس جدید و سر درد های بدتر...و من هنوز هم هیچ دلیلی برای ازدواج ن
یعنی من در عجبم از تغییرات دمایی اینجا :-/ یعنی اگر با سرمای بیرون رفیق شدم و سرمای داخل خونه روی اعصابم پیاده روی می‌کند، بدانید و آگاه باشید که شیب تند تغییرات دمایی من را خواهد کشت :-|
من ظهر که لیلی رو برده بودم پارک، آفتابی وسط آسمان می‌درخشید که دوستان همه با تاپ و شلوارک تردد می‌کردند، ساعت ۶ رفتیم خرید از فروشگاه دم خونه، من با یه سویشرت بودم و کمی لرزیدم در راه و از فروشگاه که آمدیم بیرون در حد قندیل بستن سرد بود :دی
یعنی راحت ۱۵ درجه ا
برا شما شاید تابستون فصل «شادی و خنده» باشه...یا بچه‌تون «توی کوچه، گرم بازی، مثل چندتا(!) پرنده» باشه... اما برای من تابستون فصل «رفتن» عه. فصل «رفتن‌های بی‌برگشت» ... دلگیرتر از هر فصل دیگه‌ای.
 
 
+ برای شما که تابستون رو دوست دارید:
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت
دقیقاً 40 روز مونده
آمادگیشو ندارم
هدف من یه چیز دیگه بود که گرفتنش و اینو گذاشتن جاش
خنده داره اما کمترین حقی توی انتخاب این راه بهم ندادن
پارسال تابستون به برنامه هایی که ریختم عمل کردم و دقیقاً 31 شهریور کارم تموم شد و یه آخیشِ گنده گفتم
امسال هم دو تا هدف گنده دارم واسه تابستون
می دونم یکیش خیلی دست یافتنیه
اما اون یکیش تلاش و اعصاب بیشتری می خواد که من زیاد اعصابشو ندارم ولی باید انجامش بدم
ذوق صبح زود بیدار شدن واسه اون دو تا هدف رو از الا
چند وقتی بود دلم میخواست مسافرت های تنهایی رو شروع کنم اما نمبدونستم واکنش خانواده چیه.
چند وقت پیش وقتی با بابا مطرح کردم از ایده ام استقبال کرد و بهم گفت اگه مامان هم مخالفت کرد من راضیش میکنم.
این شد که تصمیم گرفتم اولین سفر تنهاییم رو به مقصد شهر خودمون انتخاب کنم که هم ترسم بریزه از مسافرت تنهایی و هم یکم چم و خم روزگار دستم بیاد و این شد بهترین سفر تمام عمرم.خیلی اتفاقی هم ساعت حرکت به شب تغییر کرد و باعث شد تمام طول جاده رو فقط به شیشه زل
بعد ازین وادی فقرست و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
عین وادی فراموشی بود
لنگی و کری و بیهوشی بود
آخرین امتحان رو گذروندیم! مدرسه یک بار دیگه تموم شده و تابستون شروع شده! هیچ ایده ای نداریم که "تابستون کنکور" که میگن چی هست! کی باید کتابا رو بخونیم چطوری بخونیم از رو چی بخونیم و چند ساعت خوبه و چقدر تست و آیا عمومی هم بخونیم؟! 
_قلم چی ثبت نام کردی؟
_فیزیک چی گرفتی؟
زمان میگذره و آزمون های جامع تابستون قلم چی و بقیه آزمون ها تموم میشه و سال تحصیلی ش
به سیل ماشین ها و چراغای رو به روم خیره میشم. حس میکنم دلم یه کنجی میخواد که بشینم همینجوری سلام چطوری طور با خدا حرف بزنم. سم میگه که از کجا ما انقدر دلسرد و دور شدیم ازش و من باز میرسم به همون تابستون کذایی دو سال پیش. 
الان گیرم سر اینه که ناامیدم از کمکش راستش. پیش خودم میگم هر چی هست و نیست گند خودمونه خودمونم باید جون بکنیم جمعش کنیم. سامان میگه اره ولی اون حواسش بهت هست. یادته همون سال تابستون هم، حاضر بود تو ازش متنفر شی و زندگیت به باد نر
به نام او...
کتاب یاداشت های یک پزشک جوان رو خوندم.
این کتابو بهمن ۹۷ ؛یه روز بارونی تو یه کتاب فروشی تو انقلاب خریدم در حالی که منتظر بودیم که بریم یه انیمیشن رو تو سینما بهمن ببینیم!!
کتاب سبک و روان و جالبی بود و گاهی حس میکردم ممکنه حس های آینده ی من هم باشه!هر چند که من پزشک نیستم...ولی احتمالا روزی دامپزشک میشم و این حس ها رو تجربه میکنم...
این چند روز به کلینیک های مختلف سر زدم برای اینکه تابستون رو اونجا بگذرونم ولی خب هیچ کدوم جواب قطعی نداد
طبیعت رو خیلی دوست دارم.
 
طبیعت دوست داشتنیه.
 
قبل از مرگم تصمیم دارم برم الاسکا (احتمالا تابستون سال دیگه) و تابستون سال بعدترش سفر میکنم یوکان Yukon.
 
اینم بقیه عکسا :)
 
واقعا جایی که رفتم قشنگ بود!
 
 
 
کلی فانتزی زدم اینجا.
 
کلی دریم کردم.
 
I am climbing the walls
 
I can't stay forever like this
 
برنامه ی من برای جبران تایم از دست رفته اینه :
قصد ندارم توی باقی ازمون های تابستون قلمچی شرکت کنم.
اولین آزمون مهرماه قلمچی در تاریخ 5 مهر برگذار میشه که یک آزمون تعیین سطحه.
برنامه ی من ، کسب آمادگی برای این آزمون تا 30 روز آینده س .
من قصد دارم مطابق برنامه راهبردی قلمچی در تابستون ، توی این 30 روز درس بخونم و برای آزمون تعیین سطح آماده بشم.
قلمچی در طی تابستون 5 آزمون برگذار کرد ( و می کنه ) که برای رسیدن به مباحث هر آزمون ، 2 هفته فرجه دارن دانش آم
روزای بعد امتحان رو دوست دارم، به چند دلیل. یکی این که فی النفسه "روز بعد امتحان" شیرینه بدون هیچ افزودنی! دوم این که تو دوره امتحانات، خونه به فاجعه آمیزترین حالت خودش میرسه و همش اینو به خودم میگم "تحمل کن ارکیده، ۲ روز دیگه تموم میشه، همه جا رو میسابیم!" و بعد امتحانات، دلم حال میاد! همه جا برق میافته. سوم این که وقت بایگانی جزوات و کتاب های درسیه‌‌، و کیفش از وصف خارجه :)) مورد آخرم این که، تابستونه... خدای من! تابستون شیرین و گرم و کلافه کننده!
دانلود آهنگ جدید هوروش بند تابستون
دانلود آهنگ هوروش بند به نام تابستون کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده تابستون با صدای هوروش بند از جوان ریمیکس
تنظیم : مسعود جهانی, ترانه : مهدی دارابی
Download New Music Hoorosh Band – Tabestoon

آهنگ جدید آصف آریا و هوروش بند را بزودی می توانید از جوان ریمیکس دانلود نمایید.
جدیدترین ساخته هوروش بند و آصف آریا، تابستون نام دارد.
امیدوارم این موزیک نیز از کیفیت مطلوبی برخ
مثبت بودن رو باید از پروتون یاد گرفت؛ چون همیشه مثبته :) امیدوارم همیشه‌ی خدا با آدمای مثبت برخورد داشته باشید :)
تابستون با گرمی خاص و منحصر به خودش رسید :) اول تابستونتون مبارک... اگه اشتباه نکنم امروز طولانی ترین روزه ساله :) روزاتون پرکار :) امیدوارم تو این روزای گرم؛ دلاتون گرم :) و خوارکیاتون چیزای خنک مثل یخ در بهشت با طعم آلبالو باشه ^_^ تابستون همه چیش خوبه الا پشه هاش :/ همیشه اول تابستون یادی از مظلومیت پشه ها با این لطیفه می کنم: به پشهه م
 
تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده‌اش توی اتوبوس نشسته بودم. یه دختر کوچولوی ۸-۹ ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.  دختر کوچولو روسری‌اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد می‌زد با افسوس گفت: «توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس… تو گرمت نمی شه بچه؟».
همون موقع اتوبوس به ایستگاه رسید و ایستاد.
د
سلام.
خسته نباشید دوباره!!!
منم برگشتم دوباره!!!
هنوزم منتظرم دوباره!!!
دوباره،دوباره،دوباره!!!
خب امتحانا هم تمام شد و تابستون تقریبا آزاده و فعالیت دارم.(اما بازم به همون شرط همیشگی:بازدید از وب،ارسال نظر و...)
اخرین مطلبم برای بهمن بود که یه نظر سنجی گذاشتته بودم و تا الان فقط نه تا نظر داده شد.
برای همین اعصابم خیلی خورد بود و دوباره بلاگ رو ول کردم.
اما الان دوباره برگشتم و تا چند روز آینده هم یه نظر سنجی می ذارم و ایشالا یه هدیه ای هم در نظر می
 
صدای بی امان جیر جیرک نوید تابستان را سر می دهد .
تابستان های دیروز کجا و تابستون های الان کجا؟!
تنها چیزی که تو تابستون های الان و گذشته فرق نکرده  میشه گفت:
  فقط و فقط صدای جیرجیرک هاست که همچنان با صدای بی امانشون نوید تابستان گرم و داغ  رو به همه (خبر) میدن... 
بعد کلی وقت سلام :)
خب تابستون همتون شروع شده؟؟؟؟؟
من که کلی برنامه برای تابستون چیده بودم و هنوز در حال برنامه ریزیم اما بعضی وقت نمیدونم چرا حال ندارم:/
دار گلیممو چله کشی کردم اما دیگه ولش کردم ...
کلی کتاب دارم که یه کوچولوش رو خوندم بعد امتحانام شروع شده کلا ولش کردم الانم نمیدونم چرا حال خوندن ندارم...
و کلی کار دیگه که اگه بیشتر ادامه بدم آبرو دیگه ندارم پیشتون:)
حالا کلی کار مثبت هم انجام دادما...کلی اهنگ حفظ کردم:)
نه شوخی کردم علاوه بر اهن
وقتی به گذشته فکر میکنم چیزی جز یه اتاق تاریک با جند لامپ نیمه سوخته نمیبینم ...کل عمرم کلی سختی کشیدم .. مخصوصا این 3 سال اخر ..
17 - 18- 19 سالگیم 
هیچی از زنگی کردن نفهمیدم . نه رفیق صمیمی ای . نه مسافرتی . نه تفریحی و خیلی نه ها ی دیگه !
اما وقتی به آینده فکر میکنم فقط یک اتفاق میتونه اونو با گذشته ای که ازش حرف زدم متمایزش کنه !
دلمو خوش کردم به رخ دادنش تو این تابستون !
یعنی این تابستون اتفاق میفته ؟
"ولش کن در موردش حرف نزنم " ؛ این جمله رو بعد از 2 ساعت
وقتی به گذشته فکر میکنم چیزی جز یه اتاق تاریک با جند لامپ نیمه سوخته نمیبینم ...کل عمرم کلی سختی کشیدم .. مخصوصا این 3 سال اخر ..
17 - 18- 19 سالگیم 
هیچی از زنگی کردن نفهمیدم . نه رفیق صمیمی ای . نه مسافرتی . نه تفریحی و خیلی نه ها ی دیگه !
اما وقتی به آینده فکر میکنم فقط یک اتفاق میتونه اونو با گذشته ای که ازش حرف زدم متمایزش کنه !
دلمو خوش کردم به رخ دادنش تو این تابستون !
یعنی این تابستون اتفاق میفته ؟
"ولش کن در موردش حرف نزنم " ؛ این جمله رو بعد از 2 ساعت
به نظر این روزا روزای سرخوشیمه. انگار برام مهم نباشه وقت داره هدر میره. اما اینجوری نیست فقط هفته ی شلوغیو دارم آخر بهاری. امروز بعد ازمون خوبیدم بعد بیدار شدم کتابخونه اینورو بردم اونور. اونورو اوردم اینور. چقدر ذوق دارم که اتاقارو عوض میکنم نور میاد فکر کن رو تختم چه دلبر میشه. همش تصورش میاد تو ذهنمو دلم ضعف میکنه براش. بعد از اونم یه خورده گذشت رفتیم دنبال مامان بعدش رفتیم بستنی خوردیم همین الانم که اینجا دلم میخواد کتاب بخونم از آ به خ یه
همه مهیگن نمودار زندگی به صورت سینوسیه !

ولی من فکر میکنم که نمودار زندگیم به صورت y=x2 هست (حداقل امیدوارم ادامه دار باشه و تبدیل به سینوسی نشه !
اینطوریه که من از اوج که بودم خیلی افت کردم تا الان که خودمو NOTHING خطاب میکنم !
الان تو نقطه مینیم تابع y=x2 هست ! در مینیمم ترین نقطه و از تابستون سال بعد به معنای واقعی میشه گفت از اون نقطه حرکت میکنیم و میریم به سمت بالا ! حتی اگر اون اتفاق هم اصلا دیگه کنسل بشه زندگی هنوز جریان داره و من باید رشد کنم و پ
یادش بخیر تقریبا سال پیش به این موقع ها بود که یه پست منتشر کردم در این رابطه که چیزی از تابستون نمونده و رفقا با یه برنامه ریزی خوب از وقتتون استفاده کنید 
اما خوب حقیقتا خودم خیلی کار خاصی نکردم... [نه بزار نامرد نباشیم یه کاری کردم] 
حالا شاید بپرسید اون یه کار چی بوده 
یادم میاد ۲۵ شهریور بود که مسابقات بسکتبال ۳ نفره بود ، تو اون مسابقات تیم ما قهرمان شد و منم خودم تو بخش پرتاب پنالتی اول شدم 
کلی ذوق داشتم و اصلا تو پوست خودم نمی گنجیدم 
گف
خب؛ بالاخره رسیدیم به آخرای تابستون ۹۸. توی یه نگاه کلی این تابستون چه کردم؟
۱- کتاب خوندم: این تابستون نقش کتاب واسم خیلی پر رنگ تر از همیشه بود. حدود بیست تایی کتاب خوندم و از آخرین تابستون بی دغدغه ی قبل کنکورم حسابی استفاده کردم. میگن توی سال کنکور نباید کتاب خوند چون مغز اون موقع خیلی با کتاب خوندن حال میکنه و دیگه درس خوندن برای آدم سخت تر میشه. پس من سعی کردم جای حسرتی نذارم دیگه :)))
از بین کتابایی که خوندم اینا رو واقع خیلی دوست داشتم: در
یا ملجای عنداضطراری




(فینیش اگزم طور )




تابستون 15 روزه که شروع شده.

اما فصل ها، با توجه به حالِ آدمه که عوض میشه انگار... همونطور که زمان برای هرکدوممون متفاوت میگذره.

تابستون من با میوه های تابستونی شروع میشه. با به کار انداختن کولر. با بوی پوشال نم خورده و تا حدودی با فراغت توام با بیکاری

آدم وقتی میره سر کلاس حس میکنه کلاس مزاحم همه برنامه های دیگه اش شده

اما وقتی کلاس و امتحان نداره، به خاطر برداشته شدن اون فشار ، حس کارهای دیگه اش هم نم
برنامه ی من برای جبران تایم از دست رفته اینه :
قصد ندارم توی باقی ازمون های تابستون قلمچی شرکت کنم.
اولین آزمون مهرماه قلمچی در تاریخ 5 مهر برگذار میشه که یک آزمون تعیین سطحه.
برنامه ی من ، کسب آمادگی برای این آزمون تا 37 روز آینده س .
از این 37 روز اگر یک روز آخر که پنجشنبه قبل از آزمونه فاکتور بگیریم .. 36 روز باقی می مونه.
من قصد دارم مطابق برنامه راهبردی قلمچی در تابستون ، توی این 36 روز درس بخونم و برای آزمون تعیین سطح آماده بشم.
قلمچی در طی تابستو
 
تابستون بود که تربیت 1 برداشتمباید تابستون صبح اول صبح از رخت خواب دل میکندم و میرفتم دانشگاه گاهی انقدر خلوت بود دانشگاه که میترسیدمدانشکده تربیتم ته دانشگاه بود  انگار که تو بیابون بود گاهی میشد صدای سگ شنید..میخواستم بهترین باشم. برا همین اگه یه دور نرم دویدن بود و یه دور پیاده روی من همشو تند میدوئیدم چون من مربی گری داشتم به اونا نمی گفتم ولی پیش خودم بهش فکر میکردم که من بهترمو خب دوئیدن زیاد اول صبح باعث میشه طعم خون توی دهنت حس کنی..
نمیفهمم آدمایی رو که فقط یه نظریه تو ذهنشون دارن و همون رو به همه تحمیل میکنن.و یه خورده فکر نمیکنن ممکنه افکار دیگه، نظریات و اخلاقیات دیگه ای هم توی دنیا وجود داشته باشه.اصرار مداوم و خود بزرگ بینی شدید و قبول داشتن بی چون و چرای خودت و پیچیدن یه نسخه برای همه همونقدر مسخرس که کار دیگران رو بی ارزش کنی برای اینکه خودت بهش نرسیدی!
نمیدونم کی قراره این رفتار رو ریشه کن کنیم و برای فرداهایی که همه رو برای دنیایی قشنگ تر آماده کنیم.دنیایی که نه
اینجا یه منطقه سردسیر و خوب تعداد روزهای سرد خیلی بیشتر از روزهای گرم.چند سال پیش تابستون هوا یکم گرمتر از حد معمول بود (اینجا تابستون اگر طبقه هم کف باشی خیلی احتیاجی به کولر پیدا نمی کنی در طول تابستون ما ممکنه 10بار هم کولر روشن نکنیم والبته این توی خانواده های مختلف متفاوت ولی خوب اینجا خیلی خنک کلا)؛ گرمتر یعنی احتیاج بود در طول روز چند ساعت کولر روشن کنیم و همون سال به علت مصرف زیاد برق در طول روز چند ساعتی برقها قطع می شد بیشتر هم شبها.شب
سلام!
تابستون شده، آسمون نیمچه آبیه، دور اتاقم رنگ سبز می درخشه و دیروز دویدم!
بهار و تابستون همین هاش زیباست. چند روز در آرهوس برام باقی مانده، چند روز هم بین اش در کپنهاگ. بعدش اسبابکشی می کنم آلمان پیش خانواده ام و  دوست های عزیزم و دلبر! دقیقا یک هفته ی دیگه سالگرد اولین بوسه مون هست :) پارسال اینموقه خیلی گیج بودم. ولی الآن پر از شوق ام و اعتماد به خودم و مسیرم. با انقلاب های کوچکم و شکوفاییم. بیست و سه سالمه !هنوز بعضی وقت ها که می خوام خودم ر
پارسال تابستون مدیر آموزشگاه زبانم بهم میگفت بیا و به حرفم گوش بده بزن تربیت معلم و میبرمت اون یکی شعبه آموزشگاهم هم بهت کار میدم و بیمه ات میکنم و فلان
روزهای اخری که خوابگاه بودم و مشغول درس خوندن واسه امتحان ها ، مامانم بهم خبر داد که همین استاد عزیز زبانم ازش پرسیده که لیمو میاد واسه تدریس کلاس های تابستون یا نه
من هم که تو فکر پیدا کردن کار واسه تابستونم بودم گفتم اگه چندتا کلاس باشه که ارزش وقت گذاشتن و رفتن داشته باشه میام
شنبه صبح خوا
تو روابط رمانتیک چیزی که برام مهمه اینه که بفهمیم این رابطه داره شکل میگیره، ببینیم که آجرهاش داره دونه دونه روی هم گذاشته میشه. بفهمیم چرا، حسش کنیم که چرا. عشق تو یه نگاه؟ وابستگی به خاطر رنگ چشم؟ نه نه. اینا واقعیت ندارن. اون چیزیه که از یه جرقه شروع میشه و اروم اروم شعله میگیره. بعد یهو میبینی که از درون گرمی و یخ های اطرافت آب میشن. و بعد جرئت میخوای که این گرما رو توی اون هم حس کنی. 
این بهترین نقطه مثبتی بود که call me by your name برای من داشت. 
فیل
ذکر این هفته رو میخوام روزی هزار بار باخودم بگم تا آویزه گوشم بشه:
                  هرگز وقت مناسب فرا نمیرسه!
 فکر کنم تو کتاب خرده عادت ها خوندم این جمله رو و هرچی بیشتر بهش فکر میکنم بیشتر به حقیقتش دست پیدا میکنم چیزی که من چندین ساله منتظرشم! وقت مناسب واسه نوشتن رمان!
دوران تحصیل میگفتن تابستون، تابستون میگفتم باید کتابای نویسندگی بخونم بعد نا امید میشدم میگفتم بعد دانشگاه حالا میگم وقتی پسر جان بزرگتر شد الان کوچیکه و کار زیاد داره چند
+تابستون
گرمای هوای تابستون امسال فکر میکنم  بیش از  هر زمان دیگه اس اونقدری که محاله دم ظهر و بعدظهر ها برم بیرون ،   ولی با وجود گرمای عجیب و خیلی شدید  اینروزا ، طعم خنک و یخ بستنی ،عطر مست کننده بهار نارنج و شربت گل سرخ،خِرچ خرچ کردن یخ نوشابه ای زیر دندون، آب دوغ خیار عزیز جون با عطر خوش نعناع و گل سرخ ، لباس های رنگی رنگی   و نخی خنک،خوابیدن زیر کولر با موی خیس، راه رفتن تو مسیر رودخونه که آبش خنکِ،روزای بلند  و طولانی  هر روز   ، و  یه ع
واقعا با این سریال ساختنشون دارن به شعور مخاطبا توهین میکنن. ستایش تو فصل دو شبیه مادر جد مهدی سلوکی بود. بعد تو فصل سه شبیه آبجی کوچیکشه:/ آخه این چه وضعیه
بعد کارگردان فیلم در جواب منتقدان برای گریم ستایش گفتهه: آخه تو فصل قبل فشار ها و نگرانی هایی روی ستایش بود که توی این فصل نیست:/
آهان. پس چون فشار ها از روی ستایش برداشته شده یه پیرزن هفتاد ساله شده دختر 20 ساله:| 
واقعا ممنون از فیلم های فوق العاده ی امسال:/ اصلا ما رو با این فیلم هاتون شگفت زد
۱. این پرکتیسی که مامانم گفت اینقدر خوب بود که دوست دارم شصت بار تکرارش کنم. 
۲. خیلی دوست داشتم بتونم احساسات و حرف دلمو به یک زبان مناسبی شعری آهنگی چیزی بیان کنم. ولی بلد نیستم و هنوز هم گارد درونیم اجازه ی بیان مستقیمشونو به خودم نمیده و بله بالاخره یه روز میترکم.
۳. بقیه‌ی تابستون با همه‌ی تعطیلی ها و قشنگی‌ها و حقوق شرکت و درس و زبان و ورزش و آهنگ و دوستا و تولدا و شصت تا کار دیگه ای که میشه توش کرد همش برا خودتون. یه چیزی بدین من بخورم یه م
وای جزا اینقد تابستون زود میگذره من اصلا نفهمیدم کی تیرماه تموم شد
یکی جلوی تعطیلات تابستونی رو بگیره....امروز چهار مرداده نمیدونم این سه روزی چجوری گذشت.
...روزا مث برق و بار میگذرند وایسا دنیاااآاا:).....بسلامتی همه کنکوریا
ک تابستونم درس خوندن تا سربلند بشن:)
از وقتی به این خونه نقل مکان کردیم چون پنجره هامون دقیقا رو به شرق هست آفتاب اولین نور صبحش رو به تن ما میزنه و ما هفت و نیم صب حتی تابستون بیداریم ...
و این شده ک من عین پیرزن ها ساعت ده شب مقاومت می کنم در برابر خواب 
و وقتی می شنوم کسی شبا نمیخوابه تعجب میکنم....
البته زمانی جغد بودم.
از ساعت دو تا هشت شب کلاس زبان بودم و اگه سال بعد این موقع اونجایی که میخوام ،نباشم همتونو به توپ میبندم که خب درسته شما حتی یک سر سوزن مقصر نیستید اما خب نباید اولین آخرین تابستون هیفده سالگیم انقدر سخت بگذره تا آخرشم شکست بخورم:d)
به خدا اگه فهمیده باشید چی گفتم-__-
عکس پروفایلشو که دیدم، گفتم: "با طوطی گروه دونفره زدی؟"
گفت: "نه بابا، من خیلی وقته با خودم گروه یه نفره زدم. رفته بودیم خونه شون."
گفتم: "آهان!"
گفت: "دوری هم نبود. خیلی حس بدی داشتم از رفتنم. از اینکه این جوری از هم پاشیدیم."
گفتم: "آره، می دونم. چه می شه کرد؟"
هیچ وقت از موقعیتای این طوری خوشم نیومده. کی خوشش میاد؟ این که بین دو گروه از دوستات قرار بگیری و ندونی چی کار کنی.
یه زنگ پیش ملی و طوطی و هانی لمون، یه زنگ پیش دوری. نمی دونم تا کی این جوری می شه
اومدم برم بخوابم دلم نیومد اینو ننویسم... 
صدای جیرجیرک شنیدم . تابستونای دوست داشتنی برام زنده شد. تابستونایی با آب پاشی حیاط. خوابیدن تو پشه بند... پهن کردن یه ساعت زودتر رختخوابا که خنک شه بعد بخوابیم... صدای جیر جیرک  و حتی گاهی واق واق نیمه شب سگ ها... 
+ ای روز شادی ها کی باز آیی؟؟
ٔنائومی عزیز در غیاب آبی‌ها نوشته:
کاش آدما می‌تونستن به‌عنوان اکسسوری، شاخ گوزن و خال‌خالی زرافه و یال شیر و دم گربه و بال اژدها به خودشون اضافه کنن. انتخاب من برای زمستون قطعا یال شیر بود، برای تابستون شاخ گوزن از نوع پهن و بزرگ و سایه‌دار.
و من به آن، دو مورد دیگر را برای استفاده در تمامی ایام آرزو می‌کنم:
لاک لاکپشت و بال چلچله‌ی قطبی1
شما هم آرزوهای حیوانی‌تان را در قسمت نظرات به این فهرست اضافه کنید.
1 -  this bird had journeyed c. 91,000 km (57,000 mi), th
بهار فصل خوبی نیس!
چون آدما به بهونه ی هوای خوب میان تو جنگل و مزاحم خواب من میشن
عایا به نظر شما هوای زمستون و بهار و پاییز و تابستون فرق میکنه؟
به نظر من که تو همه شون میچسبه برای در کردن خستگی های فصل قبلی فقط بخوابی و استراحت کنی!
میدونی، من با روحیات خودم آشنام‌. تابستون امسال هم فقط خودم میدونم چه خون دلی خوردم سر اینکه به خودم بقبولونم فلان رشته رشته ی خوبیه ، و خب اولین تا آخرین کد رشته ای که وارد کردم برای انتخاب رشته ، همون بود. اما ، نه از سر علاقه. از سر اجبار ، که تنها رشته ای بود که تراز قبولیش به ترازم می‌خورد. تمام طول تابستون از ته ته دل غمگین بودم ، بابت اینکه دانشگاه آزاد قبول میشم ، اونم شهرستان ، با این هزینه های سنگیییین ، شیفت شب ، بار مسئولیتی که جونِ
دانلود سریال مانکن 1 تا 10 
به زودی لینک ها گذاشته میشود با عرض پوزش که لینک ها کار نمیکند.
دانلود سریال مانکن قسمت 1
دانلود سریال مانکن قسمت 2
دانلود سریال مانکن قسمت 3
دانلود سریال مانکن قسمت 4
دانلود سریال مانکن قسمت 5
دانلود سریال مانکن قسمت 6
دانلود سریال مانکن قسمت 7
دانلود سریال مانکن قسمت 8
دانلود سریال مانکن قسمت 9
دانلود سریال مانکن قسمت 10
دانلود سریال مانکن قسمت 11
 
اومدیم صبحونه سلف سرویس رحم نمیکنم ولی تابستون پارسال هتل تهران ۷ مدل صبحونه بود و یه چیز آبادی بود!؟ این ۳-۴ مدل بیشتر نیست!؟!؟ توی خونمون اصلا صبحونه نمی‌خورم ولی اینجا شدیدا علاقه مند به صبحونه شدم به عنوان وعده اصلی غذایی
سلام دوستان
میخوام تو تابستون ، پیج اینستاگرامی و احتمالا کانال تلگرامی برای کانال بسازم تا آموزش ها هم در وبلاگ ، هم در کانال و هم در پیجمون قرار بگیره
آموزش های فوق العاده خوبی رو ( خصوصا در حوزه برنامه نویسی با پایتون) ارائه خواهیم داد .
دوستان خلاصه مطلب اینکه ؛ اگه پیج اینستاگرامی و کانال بسازیم ، جوین و فالوو خواهید کرد یا نه؟!
البته بازم اطمینان میدم که آموزش های خیلی خوبی براتون میذارم !
دوستانی که موافق ساخت کانال و پیج هستن و در صورت
هم حس خوبی دارم هم حس بد. هم خوشحالم هم نیستم. خوشحالم چون شاغل شدم هدف دارم برای تایمم و خب این سرآغاز خیلی چیزاست برای.
ناراحتم چون بخور و بخواب تموم شده. دوست دارم هروقت دلم میخواد برم مسافرت بدون دغدغه. بدون مرخصی. مخصوصا تو پاییز و زمستون که همه جا خلوته و جون میده برای مسافرت.
تو تابستون هم ساعت کاریم از ۸:۳۰-۹ شروع میشه تا ۱ ظهر.
بابام میگن باید قرارداد کاری بنویسی.. ولی من مخالفم چون تا همین الانشم چند تا سمت دادن به منی که هنوز مدرک لیسانس
امشب دمامون هفت درجه است و خب اون کدوم عقده ایه که میخواد در بالکن رو تا صبح باز بزاره؟
احسنت،نامبرده
از اونجایی که از اول تابستون تا الان من یک روز هم تو گرمای یخچال آب کن تهران خونه نبودم،قندیل بستن رو حق مسلم خودم میدونم:دی)
بله هوا سرده اینقدر که ظهر باید با سوییشت و بافت و اینا میرفتی بیرون تازه ظهر که آفتاب وسط آسمونه:/
قهوه دونیمون نیییییست :/
پی اس: اقا من از همین تابستون میرم دنبال پول دراوردن. اگه نرفتم و در راستاش اقدامی نکردم شیم ان می. 
+ دیگه دیدنش دیوونم نمیکنه. دیگه اونطوری نمیبینمش. دیگه زیبا نیست. maybe I was too afraid to lose love and now I did... all sad poems are over؟ :(( نخواستم :( اذیت شدن بهتره یا این؟ بیخیال بابا...
لپ تاپی که از سال ۸۹ همدممه، در آستانه خراب شدنه:(
یادتونه اواخر تابستون یه قحطی اومده بود؟ اون موقع لپ تاپم خراب شد! به شدت داغ میکرد. فنش به کل خراب شده بود. قطعات لوازم الکترونیکی هم هیچ جا پیدا نمیشد:/ ... خلاصه یه فن پیدا کردیم براش ... اما بازم فن خوب کار نمیکنه و در آستانه خراب شدنه دوباره:(
گیم او ترونز رو که نصفه ول کرده بودم دوباره شروع کردم (چون که میدترم نزدیکه و به هر حال یه جوری باید گند بزنم به نمرم:)) . اواسط اپیزود ۹ سیزن ۲ بودم که دیدم ل
بهاره یا تابستون؟؟؟!
چرا دعوا شد؟!
چرا گریه ام تموم نمیشه!
چرا امروز دوشنبه اس نه جمعه!
میخوام برم!
برم ....
از اینجا دور شم!
اونقد دور که دست کسی بهم نرسه!
میرم میرم آمریکا که پل برگشتتم شکونده باشم!
از همتون بدم میاد!
تازه میخواستم با محسن حرف بزنم واسه اولین بار!ریدی توش!ریدی تو همه چی!مرسی!
میدونی، من با روحیات خودم آشنام‌. تابستون امسال هم فقط خودم میدونم چه خون دلی خوردم سر اینکه به خودم بقبولونم مامایی رشته ی خوبیه ، و خب اولین تا آخرین کد رشته ای که وارد کردم برای انتخاب رشته ، مامایی بود. اما ، نه از سر علاقه. از سر اجبار ، که تنها رشته ای بود که تراز قبولیش به ترازم می‌خورد. تمام طول تابستون از ته ته دل غمگین بودم ، بابت اینکه دانشگاه آزاد قبول میشم ، اونم شهرستان ، با این هزینه های سنگیییین ، اونم مامایی ، شیفت شب ، بار مسئو
همیشه اول صبحا که از خواب پا میشم دعا می کنم این صداهای مبهمی که از بیرون میان و می ریزن توی اتاق، صدای بارون باشن ...
همیشه که می گم یعنی حتی تابستون. ولی اکثر اوقات صدای بارون نیست و من با این که می دونم ۹۵ درصد احتمال هست که بارون نباشه، بازم امیدوار می رم پشت پنجره ...
سلام! قول داده بودم بیام و براتون تعریف کنم
من دیر به دیر با لپ تاپ به نت وصل میشم به خاطر همین دیر شد
خلاصه کلام اینکه من دو ماه  رفتم یه جا سرکار
به حدی من برا اونجا کار میکردم که وقت نمیکردم ابروهامو اصلاح کنم و ی ماه با ابروهای پر و پشمالو میرفتم سرکار
بعدش که حقوقم رو دادن و دیدم خیلی کمه استعفا دادم و اومدم 
دوران بس تلخ و گوهی بود...
.........
خب شما تابستون چی کار کردید؟
سلام چطورین ؟! یه مدت نبودم تمروز پر انرژی بازگشتم
امـیدوارم سـرحال و شـاد و لبـتون خنـدون باشه
خـب بریم سر اصل مطلب
خدایی برا شماهم تعطیلات تابستون زود گذشت؟ واسه من یه روز بود :|
کم کم هم مدرسه ها شروع میشه و بدبختیامون من برم خودمو از صندلی پرت کنم پایین خوبی بدی دیدین حلال کنین
 
هرکی هم باز به اینجا سر نیزنه ممنونشم :)
 
خب میخوام لیست اهداف 6 ماهه رو اینجا بنویسم و هر روز بنویسم در چه حدی تلاش کردم:
1- تموم کردن دوره متخصص اندروید تا اواسط تابستون ( باید تمرکز بر تمرین و زدن پروژه ها باشه و سرسری جلسات رد نشه.)
2- نوشتن دو اپلیکیشن و انتشار اونها در استور ها (یک ایده که مشخص هست -  ایده دوم باید پیدا بشه)
3- کاهش وزن حداقل 6 کیلو (روزانه حدود 200 کالری از طریق پیاده روزی و 50 کالری از طریق ورزش های مخصوص روزانه (اپ کاهش وزن) )
4- یادگیری لغات 504 - 1100 - 400 واژه تافل (با وبسایت mem
بسم الله مهربون :)
واقعا خسته شدم از این چرخه ی درس و امتحان. بی صبرانه منتظرم ترم تموم شه و تعطیلات برسه. وارد سال چهارم شدم دیگه ولی هنوزم دارم فکر میکنم اگه من مهندسی میخوندم الان چی شده بود و کجای زندگی بودم!
امروز کلاس زبان دارم ولی نمیرم. شنبه یه امتحان سخت دارم که هنوزم کلی نخونده دارم، فرصت کلاس رفتن ندارم. جدیدا فرندز رو هم دانلود کردم، امروز قسمت اولش رو دیدم ولی خب یه جاهایی اصلا متوجه نمیشدم چی میگن :| باید چند بار گوشش بدم تا متوجه بش
اقا امروز روز دوم امتحانام بود
کدوم احمقی گفت ترم تابستون بردار مژگان؟
ولی امتحانا تا الان که خیلی خوب بوده 
مث دبیرستانیا ۲۰ شدم
خدا بقیشو بخیییرررر کنه
.
در مورد اون موضوع هم
اهم اهم
خودت خواستی
وقتی اونجا برگشتی نگاه کردی فهمیدی ک چی گفتی
و فهمیدم ک چقد ارزش داشته برات همه چی
منظور اینکه خودت میدونی چرا
من تنگه دلم اما میدونم که تو نهفراموشت می کنم این دفعه قول دادم به خودمفراموش می کنم اگه ازم بربیاداگه عکسای تو به حرف بیاداگه وسط تابستون برف بیاد....دنبالت دنیا رو من گشتمرفته ی بی برگشتمنشونتو از کی بگیرمخودت بگو رفتی کجا از پیش مندورترین نزدیک مننذار تو رو از من بگیرن...:)حالا که قراره حذف شه...می نویسم و می نویسم...با باد و بارون و رعد می رقصم...جام خون سر می کشم و پایکوبی می کنم...هرا!قربانی رو بپذیر!
سلام :))
 شاید بین تمام حرفایی که از یه نفر شنیدم , یه حرف بود که فقط یه بار شنیدم که خیلی همیشه بهش فکر می کنم :))
می گفت که , تقریبا هیچ کدوم از کارهایی که به من نسبت داده می شه , راجع به خود من هیچی نمی گن :)) نتیجه ی این بوده که من فلان جا بزرگ شدم , با این آدما وقت گذروندم , خونوادم اینجور آدمایی بودن و ...
چیزایی که در مورد خود من یه چیزایی می گن اینه که وقتی از خواب بیدار می شم چی کار می کنم , وقتی که یه شکستی می خورم چی کار می کنم , با آدما چه جوری رفتار
درحال خداحافظی با تابستان هستم، سلام به پاییز و دانشگاه میکنم، از این ترم به بعد یه استارت قوی میزنم، هوشمندانه به پیشرفت در زمینه علمی فکر میکنم از اول تابستون داشتم اطلاعاتم رو تکمیل میکردم و برای تک تک روز هایم در آینده برنامه دارم تا پیشرفت کنم، هر کس که بخواد منو از علم و پیشرفت دور کنه ، رکب بدی از من خواهد خورد ، پیشرفت تو خون منه، شاگرد اول کلاس ترم بعد منم با بالاترین نمره...:)
بلاخره تصمیم گرفتم وبلاگی بسازم که با اسم خودم بنویسم توش!
حس سنگینی داره چون حس میکنم باید مطالعه م خیلی بالا باشه که بتونم یه محتوای خوب بنویسم.
هنوز نمیدونم راجع به چی میخوام بنویسم ولی احتمالا دلم بخواد راجع به رشد فردی یا طرز تفکر یا شایدم کلمات سالادی بنویسم!
و همه ی اینها میمونه واسه تابستون!
می گه "عافیت باشه و والنصر"می گم "پیروزِ چی بشم؟!"می گه "نصر یعنی یاری، آره؟!"می گم "نمی دونم! از کسی که عربی رو توی کنکور ۳۵ زده، سوال عربی نپرس"می گه "دیشب تو یه چیزی گفتی من نفهمیدم، امشب من یه چیزی گفتم تو نفهمیدی. حسابمون صاف شد!"می گم "دیشب چی گفتم مگه؟! یادم نیست!"می گه "گفتی: اگه زمستون نبود، تابستون معنی پیدا نمی کرد. آدمی که سرما نَچِشِه، نمی تونه بارِ گرما رو بِکِشِه"می گم "این که ساده ست، چیز پیچیده ای نگفتم پسر!"می گه "بعدش سکوت کردی و هندزف
بسم الله ... .
تو این حدود یه ماهی که امتحانات پایان ترمم تموم شد و تابستون شروع شد خیلی فرصت ها رو از دست دادم.
امان از دست کارام و گناهام.
شرمنده ام.
اما حسرت به گذشته فایده داره؟!
این کار چیزی جز از دست دادن فرصت های اکنون و پیش روم چیزی داره؟!
پس یاعلی آقا محمد.
مرد راهی یا علی.
یه فرصت یه ماهه پیش روته.
ببینم چه میکنی.
 تعداد قسمت های سریال تلخ و شیرین ، اخر قسمت سریال ترکی تلخ و شیرین کی هست ، تلخ و شیرین چند فصل است ، اخر سریال ترکی تلخ و شیرین چی میشه ، سریال تلخ و شیرین چند قسمت است
سریال ترکی تلخ و شیرین چند قسمت است 
حیات و مراد در سریال تلخ و شیرین و داستان قسمت آخر سریال تلخ و شیرین سریال تلخ و شیرین سریل ترکی با نام Hayat Bazen  محصول شال 2016 ترکیه است ...دانلود قسمت آخر سریال ترکی تلخ و شیرین با دوبله فارسی
ادامه مطلب
ما که باشیم که زخم تو شود قسمت ما؟
دیدن تیر به آغوش کمان ما را بس!
+ سلام :)
++ به یکی از دوستان قول داده بودم که تابستون دوباره پست مشاعره بذارم، پس هر کس که دوست دارم بسم‌الله :)
پ‌ن : مثل سری قبل اگر چند بیت پشتِ سر هم، در پاسخ به بیت قبل، با یک حرف ارسال شد، مشاعره با آخرین حرفِ اولین بیتِ صحیح ارسال شده ادامه داده میشه.
 لطفا قبل از اینکه بیت‌تون رو بنویسید اول صفحه رو رفرش کنید تا مطمئن بشید که کسی قبل از شما بیتی نفرستاده، و سعی کنید از ابیا
از اواخر بهمن ۹۷ شروع کردم به دیدن سریال فرندز،و تاالان تا قسمت ۲ فصل نهم دیدمش.
منو اونجوری نمیخندونه، ولی خب واقعا حال خوب کنه...معمولا قبله خواب دو قسمت ازش میبینم و خیلی حال میده،ازالان قصه تموم شدنشو دارم میگیرم...
تا اینجا با این دو قسمت واقعا خندیدم:قسمت ۲ فصل نهم(اون قضیه مشت زدن راس به جویی و ...)
اگه اشتباه نگم قسمت ۱۷ فصل پنجم(اون قضیه که جویی از پشته پنجره خونه مانیکا یه دختررو تو ساختمون راس میبینه و .....)
دانلود سریال مانکن 1 تا 26
دانلود سریال مانکن قسمت 1
دانلود سریال مانکن قسمت 2
دانلود سریال مانکن قسمت 3
دانلود سریال مانکن قسمت 4
دانلود سریال مانکن قسمت 5
دانلود سریال مانکن قسمت 6
دانلود سریال مانکن قسمت 7
دانلود سریال مانکن قسمت 8
دانلود سریال مانکن قسمت 9
دانلود سریال مانکن قسمت 10
دانلود سریال مانکن قسمت 11
دانلود سریال مانکن قسمت 12
دانلود سریال مانکن قسمت 13
دانلود سریال مانکن قسمت 14
دانلود سریال مانکن قسمت 15
دانلود سریال مانکن قسمت 16
دانلود
امروز آخرین امتحانم دادیم^^
ممممدررررسسسسمون تموم شد
خوب یکمی جو امروز بد بود چون احتمالا دوستامونو نمیبینیم
ولى توراھ برگشت با دوستم آیس پک خوردیم
خیلى خوش گذشت جاتون خالى^~^
اولین بار بود9صبح آیس پک میخوردم .تمام گلوم یخ زد
بالاخره تابستون شششششششششد

*امروز فک کردم دیدم3سال دیگه کنکور دارم @~@استرس گرفتم
**بگین تو وبم چی بزارم خوبه^^
***لبخند یادتون نرھ=)))
دلم شبیه  آسمونِ ظهرِ تابستون شده. بدون ابر و زشت. منتظر پاییزم که بیاد و یه ذره رنگ بپاشه تو این خراب‌شده. شرشر بارون بباره و گرد و غبارش رو پاک کنه و همه چی پررنگ شه. زرد و نارنجیاش بریزه کف دلم و صدای خش خش بیاد. شاید دوای این آشفتگی بوی نارنگی باشه. شاید دوباره باید از حیاط مدرسه برگ جمع کنم تا دلم خوشحال بشه. نمی‌دونم. فقط اینو می‌دونم که دیگه از دست من  کاری ساخته نیست. من همه چیو سپردم دست تو و پاییز.
برنامه سفر به بهشت اندیشه ها برنامه ای در مورد حضرت مولانا است که شبکه چهار سیما تولید کرد در این برنامه که در شهر قونیه ترکیه و شهر خوی ضبط شده است کارشناسان و اساتید ادبیات درباره مولانا، افکار و اندیشه های او صحبت می کنند. 
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم
قسمت نهم
اقا یکی که به پشمشم نیست ب اقای مهری کنکور اسان است زنگ بزنه بگه کی گفته میخوایم بات کار کنیم که تازه رتبه دو رقمیم نشیم تازه شرطم میذاری یک ساعت و نیمم مخ ادمو میذاری تو فرقون ک بگی خیلی خفنی و خفنین و اینا!!؟؟ تازشم!!! م اگ مشاور میخاسم همون تابستون میزنگیدم باو. بیا بروووو ://// یه فیلم خاسیما! اه :| ینی تازه وقتشم مهمه براش! 
م سرم درد گرفته :/ 
سلام
ضمن تشکر از همه ی مخاطبان و عومل که باعث شدن همچین محیطی وجود داشته ...
تابستون بعد از اولین کنکورم شاید اولین تابستونی بود که خودم رو آزاد میدیدم ...، عقده همه ی این 18 سال رو میخواستم پیاده کنم...، از پیدا کردن دوست دختر تا شب ها نخوابیدن و کلی کارهای دیگه که ممکنه برای یه آدم درسخون، مذهبی معمولی که کلا دوست باز نیست و سال آخرش هم به علت همین عقده ها نتونسته رو درس تمرکز کنه و رتبه ش بد شده ... عقده شده باشه... 
تو همین تابستون با یه دختری یکی د
آیدا کارپه یه بار نوشته بود که آدم بی‌نشونه رفتنه. یهو کیفشو برمیداره و بی سر‌وصدا و های‌وهویی میره. از قبل خوندنش و بعدترش دلم میخواست آدمی باشم که بی نشونه میره. بی اینکه بگه آی فلانی دارم میرم، بذاره و بره و حتی برنگرده پشت سرشو ببینه که اون فلانی داره به رفتنش نگاه میکنه یا که نه.  نتونستم اما. آدم بی‌نشونه رفتن نیستم. بهتر شدم، تو روی طرفم نمیگم که آی فلانی من رفتم. نشونه‌ میدم بهش. اما یکی هم مثل تو بعد دو سال هنوز نشونه‌هامو نمیبینه.
تازه بعد از این همه سال دارم متوجه می شم و در واقع می پذیرم که من چندان از سرما خوشم نمیاد و چندان پاییز و زمستون رو دوست ندارم و ارتباط خوبی باهاشون ندارم. حداقل پاییز و زمستون های اینجا رو و از این جهت مهم هم نیست که چه فصلی به دنیا اومدم‌. من عاشق بهار و تابستون و گرما و آفتابم. انرژی می گیرم ازشون
و این گونه تصمیم می گیرد دست از تلقین بردارد
۱- این روزا و به طورِ خاص ، این یک هفته زندگی‌م و احوالاتم یه نمودارِ سینوسی بود . یه روز خنده ، یه روز گریه . یه روز امیدوار ، یه روز ناامید . یه روز هایِ های ، روزِ بعد وایِ وای . اما هر روزه‌ش در حال تلاش . واقعا امیدوارم شرِ کنکور همین امسال از زندگیم کنده شه .
۲- از سال ۹۵ اومدم بیان . یه وبلاگ داشتم که حدود یک ماه دیگه دو ساله میشه . هیچ مطلبی‌ رو ازش منتشر نکردم . همیشه هر چی تو وبلاگام نوشتم ( بله من تو این سه سال بیش از ۶ - ۷ وبلاگ داشتم ) اونجا پ
از نیمه بهمن با سرسبز شدن منطقه و معتدل شدن هوا حس و حال بهار رو داشتم و امروز نیمه ی فروردین ۹۹ گرمی هوا حس تابستونه رو زنده کرد.
بهار منطقه ما دو ماه بود که یک ماه و نیمش تو زمستون بود و ۱۵ روزش تو بهار .
از الان تا ۱۵ مهر هم تابستون هست یعنی ۶ ماه.
البته پارسال به خاطر بارش های بهاره اوضاع متفاوت بود باید دید امسال هم بارش داریم و بهار ادامه خواهد داشت یا نه
 
در این قسمت شما را با روش کسب درآمد از قسمت Multiplay سایت freebitco.in آشنا خواهیم کرد. به همین منظور طبق بررسیهای که با چندین حساب کاربری از این قسمت داشتم در نهایت متوجه شدم که:(( در ابتدای بازی شانس برد و باخت شما تصادفی است و شما با روشهای مختلف میتونید سود داشته باشید اما با اجرای بیشتر بازی سیستم به طور مدام قسمت باخت (lose) را از قسمت برد (win) بیشتر میکند تا در نهایت کل سرمایه خود را در سایت از دست میدهید))ببینید من با هر روشی که شما فکرش رو بکنید امتح
اول از همه سلام، CJ هستم میشناسید دیگه اکثرتون یه مسئله ای بود نظرمو جلب کرد میخواستم راجع بهش صحبت کنم فکر میکنم مفید باشه یعنی چند موضوع مرتبط.
اول راجع به دخترهای چادری بگم؛
توی سایت یه پست بود راجع به دختر های چادری که 200 اندی کامنت خورده بود که نظرات رو خوندم و خب با خودم فکر کردم که چرا بعضی ها اینقدر ساده فکر میکنن.
اکثریت بحث حول محور این بود که دخترهای چادری خوب هستن، یعنی چون چادر دارن مومن هستن، خب اولا که توی جامع ما یه سری دختر پسر ه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها